چهار پنج سال پیش برای یک نشریه کوچک داخلی مطلب کوتاهی نوشتم که بعدها هم در سایت « گفتگوی هارمونیک » -از معتبرترین سایتهای ایرانی ویژهی موسیقی- انتشار داده شد. آوردنش را اینجا خالی از بهره ندیدم.
پس غذای عاشقان آمد سماع
امین اسکندری / تیرماه ۱۳۸۷
حجة الاسلام، ابو حامد، امام محمد غزّالی از دانشمندان و متفکران بزرگ اسلام بود که ولادتش را در سال 450هـ . ق گفته، وفاتش را به سال 505 هـ . ق ثبت کردهاند. در بخش طابران طوس از مادر بزاد و در همان جا دیده بر هم نهاد.
غزّالی به پندار بیشماری از اندیشهورزان شرق و غرب از بزرگان و نوادرِ علوم اسلامی بود که با نگاهی ژرف و دقتی کم نظیر در عالم اسلام به بازنگری و نگاه نو در متن دین پرداخت و به بیان خودش توانست « از حضیض و پستی تقلید به اوج استبصار و اجتهاد » بال بگشاید. او با نوشتههای ژرف و پرمغز خود به پیکرة گونههای دانش اسلامی جانِ تازه دميد، و در تصوف و عرفان، فلسفه و کلام، روان شناسی و اخلاق، نو آوريها کرد. این حقیقت را میتوان در نگاشتهی ارزشمندش یعنی « احیاء علوم الدین » که در سالهای 492 تا 495 تألیف کرده به خوبی دید.
غزّالی در کتاب « المنقذ من ضلال » که به شرح سیر و سلوک ذهنی خود میپردازد و چگونه متکامل شدنش را تصویر میکند، در فراخ نگاری احوال خود اینگونه بیان میدارد که :
« من از آغاز جوانی، از آنگاه که سالم به حد بلوغ رسید- پیش از رسیدن به سن بیست- تا کنون که عمرم از پنجاه گذشته است همواره در این دریای ژرف غوطهور بوده و در این بحر بیکران[ علم و دانشِ دین ] جسورانه و بیپروا، برخلاف بیمناکان، شناوری کردهام، به هر گردابی فرو رفته با هر موج خروشانی دست به گریبان شده و با هر ورطه و مهلکهای مواجه گردیدهام. در عقیده هر فرقهای کنجکاوی و اسرار و رموز هر طایفهای را جستجو کردهام، برای اینکه حق را از باطل و سنت را از بدعت تمیز دهم... و بدانم که از عابد گرفته تا ملحد چه میگویند و روح کلامشان چیست.»
مولانا جلال الدین در رسا و منقبتش فرمود : « امام محمد غزّالی رحمةاللهعليه در عالم ملک گرد از دریای عالم برآورده عَلَمِ عِلم را بر افراشته مقتدای جهان گشت و عالِم عالمیان شد...».
اکنون بر آنیم تا هرچند کوتاه نگاهی کنیم به آرای این عالم، متکلم و عارف بزرگ اسلامی در مورد بحث دراز و مناقشه برانگیز سماع.
سماع در لغت
از نظر لغوی سماع از ریشه سَمِعَ میباشد که در وجه فعلی به معنی شنیدن، آگاه شدن، با خبر شدن (از چیزی) میباشد و خودِ سماع را در لغت نامههای عرب به معنی گوش دادن و شنود، میبینیم. فرهنگ دهخدا زیر سرواژه سماع چنین میآورد:
سماع.[سَ] (ع مص) شنوايى. (غياث) (دهار) (منتهى الارب). || شنيدن. شنودن. (غياث). شنيدن. (المصادر زوزنى) (دهار). شنيدن و گوش فراداشتن. (تاج المصادر بيهقى). || (اِ) سرود. (غياث) (صحاح الفرس). هر آواز كه شنيدن آن خوش آيد. (آنندراج) (منتهى الارب). آهنگ.
...
|| رقص. (از غياث). دست افشاندن و پاى كوفتن مجاز است. (آنندراج) : من رميده دل آن به كه در سماع نيايم/ كه گر بپاى درآيم بدر برند بدوشم/ سعدى.
البته معانی دیگر نیز همراه با مثالهای فراوان از ادبیات کهن در این فرهنگ میتوان دید. قسمتی که بیشتر مورد اشاره ماست را این گونه مینمایاند:
|| وجد و حالت مشايخ. (غياث). وجد و سرور و پاىكوبى و دستافشانى صوفيان منفرداً يا جمعاً با آداب و تشريفاتى خاص. (فرهنگ فارسى معين). (اصطلاح تصوف و عرفان) آوازى است كه حال شنونده را منقلب گرداند و همان صوت بر ترجيع است. در شرح تعرفّ گويد متقدمان نفس را بسيار قهر كردند و چندان رياضت دادند كه ترسيدند از كار فروماند و براى تقويت نفس چيزى طلب كردند و دو بيتى سماع ميكردند البته موافق حال. حافظ گويد : يار ما چون سازد آهنگ سماع/ قدسيان در عرش دستافشان كنند.
تا آنكه بوجد مىآمدند و از خود بيخود ميشدند و ميگفتند كه هركه از آواز خوش لذت نيابد، نشان آن است كه دل او مرده است يا سمع باطنش باطل گرديده. جنيد در محلى كه صوفيه سماع ميكردند نشسته بود، تصور كردند كه مگر رقص پيش او حرام است، پرسيدند فرمود: « و ترى الجبال تحسبها جامدة و هى تمر مر السحاب». (قرآن سوره27 آیه88). [كوهها را مىبينى، مىپندارى كه آنها بىحركتند و حال آنكه آنها ابرآسا در حركتند] و گفتهاند: « الصوت الطيب ملكالموت» از آن جهت كه انسان را از خود بيخود ميكند و سماع را دعوت حق دانند. ... ذوالنون گويد: «السماع وارد الحق مزعج القلوب الى الحق» و بعضى گويند: « السماع نداء من الحق للارواح و الوجد عبارة عن اجابات الارواح». (از فرهنگ مصطلحات عرفاء تأليف سجادى صص 225 – 226) : در حلقهء سماع كه درياى حالتست/ بر آتش سماع دلى بىقرار كو/ عطار.
سماع از نگاه غزّالی
اکنون به آرای غزّالی میپردازیم و این جُستار را با فراخواندن دو کتاب بزرگ آن بزرگ یعنی « احیاء علوم الدین » و « کیمیای سعادت» به پیش میبرییم. در ربعِ دومِ « احیاء علوم الدین » که عنوان « ربع عادات » را بر خود دارد، بخشی را با سرنوشتِ:
[ «كتاب آداب السماع والوجد» وهو الكتاب الثامن من ربع العادات من كتب إحياء علوم الدين ] میبينیم که غزّالی در این مجال مفصلن به موضوع سماع میپردازد و آرای مخالف و موافق را بیان کرده و نظر خویش را با جسارت و دقت تمام مینگارد. همچنین است در « کیمیای سعادت ». در بخشِ «کتابِ ارکان مسلمانی» رکن دوم را که « در معاملات» است به ده اصل قسمت کرده، اصل هشتم را به « آداب سماع و وجد » پرداخته. لازم به یاد آوری است که این کتاب به زبان فارسی میباشد.
در طول تاریخ از سوی بعضی از فقها و بزرگان دین البته نسبت به سماع مواضع گوناگونی گرفته شده بسیاری از آنها پرداختن به آن را از هر نوعی که باشد حرام شرعی دانستهاند، حتی بعضی از عرفا نیز بر همین نظر بوده، احتیاط میکردهاند.
غزّالی سماع را این گونه تعریف میکند که : « اعلم أن السماع هو أول الأمر ويثمر السماع حالة في القلب تسمى الوجد ويثمر الوجد تحريك الأطراف...».
سماع را اولِ کار میداند، که از آن حالتی در دل پدید میآید که وجد مینامندش و در نتیجة وجد دست و پا و سر وگردن به حرکت در میآیند. و چنانچه این حرکات نا موزون باشد آن اضطراب است و اگر موزون تَصْفيق (کف زدن) و رقص. در اینجا به نکویی میتوان دید که غزّالی کلمة سماع را به معنی گوشفرا دادن به موسیقی میگیرد و اینکه در متون شعر و عرفان ـ چنانچه قبلن رفت ـ از آن مرادِ وجد و پایکوبی میکنند، مجازن است.
غزّالی از قاضی بو طیب طبری نقل میکند که شافعی، مالک، بوحنیفه، سفیان ثَوری و جماعتی از علمای مدینه و کوفه، قائل به حرمت سماع بوده، آن را نهی میکردهاند. تا آنجا که شافعی نواختنِ قضیب (شاخه درخت، چوب) را نهی میکرد و ميگفت که آن را زندیقان ساختهاند تا مردمان را از خواندن قرآن بدان مشغول سازند.
غزّالی از بوطالب مکی نیز نام میبرد و میگوید که او بر این باور بود که بسیاری از صحابه و تابعین سماع کردهاند، حتی در ایام تشریق، و از کسانی چون عبداللهبن جعفر، ابن زبیر، مغیرة بن شعبه و ... یاد میکند. غزّالی خود نیز از عارفان و بزرگان و عالمان زیادی سخن به میان میآورد که آنها سماع میکرده و گاهی بسیار در آن میکوشیدهاند. مثلن میآورد که: «وكان ابن مجاهد لا يجيب دعوة إلا أن يكون فيه سماع» (ابن مجاهد هیچ دعوتی را که در او سماع نبود اجابت نمیکرد) یا از جنید بغدادی کلامی در این معنا میآورد که در حال سماع رحمت بر آن جماعت نازل میشود زیرا که به وجد شنوند و حق را میبینند. « وعند السماع لأنهم يسمعون بوجد ويشهدون حقا ».
آنچه تا کنون آمد البته اخباری بود از بزرگان و پیشوایان که فعل و گفتارشان در بعضی بر حرمت و در بعضی بر اباحت سماع دلالت داشت. لکن امام محمد به این بسنده نمیکند و وارد بحث استدلالی و نقلی میشود و شمشیر استدلال و نقل را به مصاف میآورد و بنای رفیع حجت را زیر عنوان « بيان الدليل على إباحة السماع » به کمال میرساند.
بیان دلیل بر آنکه سماع مباح است
ابو حامد روش خود را اینگونه میآغازد که برای حرام دانستن سماع میبایست یا بر نصّ و یا بر قیاس دست یازید چرا که میفرماید: « ومعرفة الشرعيات محصورة في النص أو القياس على المنصوص ». معرفت احکام شرعی یا از نصّ که قول و فعل روشن و مستقیم پیامبر اکرم است، بدست میآید یا از راه قیاس، که حکم موضوعی دیگر را بر یک امر مشابه بار میکنیم.
غزّالی بر این عقیده است که بر حرمت سماع نه نصّي وجود دارد و نه میتوان قیاس کرد، بلکه هر دو دلالت بر حلیّت آن دارد. اگر از راه قیاس برویم، آیا نه آنست که غنا و سرودها از اجزایی متشکل شدهاند که عبارتند از « کلام » و « آوازهای خوش»، و هیچ کدام اینها به خودی خود حرام نمیباشند. همانند صدای پرندگان و دیگر صداهای طبیعی.کلام نیز آنگا که فاسد و بی ارزش نباشد مشکلی در آن نیست چه موزون باشد مانند شعر و چه غیر موزون همانند نثر.
نصّ نیز حکم بر حلیت آن میدهد چرا که در حدیث است که « ما بعث الله نبيا إلا حسن الصوت » ( خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر خوش آواز) یا آنجا که در قرآن فرمود« إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ» و این دلیل است بر مدح آواز خوش. غزّالی در این باب احادیث فراوان را با ذکر سند ردیف میکند. حتی اشکالهای فراوانی را خود مطرح میکند و به نکویی پاسخ میدهد. بر سبیل مثال:
اگر گفته شود که آواز خوش اباحت دارد به شرط آنکه در خواندن قرآن باشد پس لازم است آواز هزاردستان حرام باشد چرا که قرآن نمیخواند! و چون شنیدن آواز غُفْل ( بی مفهوم) روا باشد ز چه روی آواز خوشی که مفهوم است و در آن حکمتها گفته شود روا نباشد؟!
از ین گونه استدلات را امام محمد فراوان میآورد که در این مقال حوصله مطرح کردن نیست ولی در نهایت چنین نتیجه میگیرد که :
« بدان که دلها و باطن ها خزاین اسرار و معادن جواهر است . وجوهر آن همچنان پوشیده در دل آنسان که آتش در آهن وسنگ و آب در زیر خاک وگل. و بیرون آوردنش امکان ندارد جز به سماع با جوش. ... ».
نباید ناگفته ماند که آن بزرگ از آفات این امر نیز غافل نمانده، به نکویی و ژرف نگری پرده از آنها برداشته است، و بابی را به آداب سماع اختصاص داده که در آنجا میکوشد تا از انحراف در سماع جلوگیری کند و محسنات آن را بیفزاید که انشا الله شرح مفصل آن در مقالی دیگر خواهد آمد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با نگاه به:
قرآن کریم.
احیاء علوم الدین، ابو حامد امام محمد غزّالی.
المنقذ من ضلال، ابو حامد، امام محمد غزّالی.
کیمیای سعادت، ابو حامد، امام محمد غزّالی.
مثنوی معنوی، مولانا جلالالدین محمد بلخی.
قصه ارباب معرفت، عبدالکریم سروش.
تاریخ فلسفه در جهان اسلام، حنا الفاخوری.
فرهنگ معاصر عربی – فارسی، آذرتاش آذرنوش
لسان العرب.
منجد الطلاب.
فرهنگ دهخدا.