۱۳۹۳/۰۴/۳۰

غزه خون می‌گرید و هنوز...

پدری کودکِ سربریده‌ی خود را در آغوش گرفته، می‌نالد!
مادر بر جنازه‌ی فرزند تنها می‌تواند شیون کند و خاک برسر!
و کودکی باید مابقی عمر را بدون هر دو پا فوتبال ببیند!
دختربچه بر صورتش زخمی را برای همیشه نگاه خواهد داشت تا جای بوسه‌ی مردش باشد شاید!
این تصاویر در غزه‌ی این روزها طبیعی شده، امروزه روز کشته شدگان خوشبختان غزه‌اند!!

۱۳۹۲/۰۴/۲۵

یه شوخی نرم با رئیس جمهور روحانی



اندر احوالات حسن الروحانی

برگرفته از اسرار الایران فی بیشة الشیران.

آن نادره‌ی ایام، آن حکمران شیرین کام، آن فعال عرصه معانی٬ آنکه آنچه افتد و دانی٬ آن شیخ رحمانی٬ آن ندارنده‌ی امیال جسمانی٬ شیخنا و مولانا حاج دکتر حسن روحانی. از بزرگان دوران بود و ریيس جمهور ایران.

۱۳۹۱/۰۳/۰۱

پس غذای عاشقان آمد سماع

چهار پنج سال پیش برای یک نشریه کوچک داخلی مطلب کوتاهی نوشتم که بعدها هم در سایت « گفتگوی هارمونیک » -از معتبرترین سایتهای ایرانی ویژه‌ی موسیقی- انتشار داده شد. ‍آوردنش را اینجا خالی از بهره ندیدم.


پس غذای عاشقان آمد سماع 

نظری به آرای غزّالی در شنیدن موسیقی و پایکوبی کردن 

۱۳۹۱/۰۲/۲۷

نظم نوینی که بهانه‌ای شد برای دو باره برگشتن به دنیای وبلاگ!



سلام و بی مقدمه بگم که اوایل اردیبهشت یه نمایش رو به صحنه بردم که تجربه خوبی بود برام، «نظم نوین جهانی» نوشته هارولد پینتر و برگردان (ترجمه) خودم.

۱۳۸۵/۱۰/۱۲

من صدام را دوست دارم ولی ...

این روزها اعدام صدام در بوق و کرنای شبکه های خبری است و هرکس نظری می‌دهد و همه هم محترم. اما مطلبی خواندم مبنی بر اینکه رییس جمهور خاتمی بیان داشته‌اند که از مرگ صدام این دیکتاتور بزرگ عراق خوشحال نشده‌اند. تحلیلهای جورواجوری هم در این راستا دیدم (این یکیش). من کاری به این نگرشها ندارم اما آنچه من از زاویه‌ای دیگر می‌بینم این است که صدام هم آدمی بوده مثل تمام آدمها و هیچ کس با اینجای قضیه مشکلی ندارد، انسان هم بطبع از بیجان شدن دیگران نه تنها خوشحال نمی‌شود که اندوهگین و محزون هم خواهد شد.

۱۳۸۵/۰۵/۱۹

صورت قانا چونان سیمای مسیح رنگ پریده است!



چند وقت پیشترها مطلبی زدم راجع به مسائلی که از طرف عده‌ای در مورد هولوکاست عنوان شده بود که مورد انتقاد بعضی از دوستان واقع شدم و حتی در ایمیل یکیشان سخت تازیده بود که " نمیدانی کجا می‌روی" البته زشتی زشت است و اگر صدتا مثل من هم بخواهند زیبا جلوه‌اش بدهند کاری از پیش نخواهند برد.خدای ناکرده ما هم نخواستیم جنایات دولت اسراییل را توجیح کنیم ،بحث در وادی دیگری بود و فضا دیگر. کدام آزاده‌ایی است که قتل عام انسان های بی گناه غیرنظامی را تایید کند، کودک تکه تکه شده زیر آوار را ببیند و دلش بدرد نیاید و اشکهایش را مجال ندهد، یا حتی کیست که آزادی و برابری و حقوق انسان‌ها را باور کرده باشد و دولت فعلی اسراییل را جنایت کار و دشمن بشریت نداند. آنها خود را پشت سر قوم یهود پنهان کرده‌اند و به نام موسی ِ کلیم الله بر قوم محمد امین الله یورش آورده‌اند. مشکلشان هم نه با مسلمانان که با تمام بشریت است. همه‌اش هم نتیجه تفسیرهای فاشیستی از دین.

۱۳۸۵/۰۳/۰۳

اشتباه از کجاست؟


آنانی که آموخته‌اند که در امور فکر کنند خوب می‌دانند که شک چیست و سروکار داشتن با این موهبت را یک امر عادی می‌دانند و بسیار تجربه کرده‌اند و دیده‌اند که عقاید گاهی دست خوش چه طوفانهایی می‌شود،همه چیز را زیر و رو شده و خود را در تلی از خرابه می‌یابند و تازه باید شروع به ساختن کنند اقدامی که شاید دیری نپاید.

۱۳۸۵/۰۲/۲۴

من میفلسفم پس ...

اینکه واقعن بشر از کی در پی فهمیدن پیرامونش اندیشیده را من نمی‌دانم ولی با نگاهی به تاریخ فلسفه میتوان دیده که حداقل سه هزار سال آن مکتوب شده است .

هنوز این جمله دکارت را بعد از سه قرن فهم بشری فراموش نکرده است که با چه شوقی نوشت:

۱۳۸۵/۰۲/۰۶

هولوكاست را يادآوري نكنيم

می‌گویند که یک کسی یک سنگی می‌اندازد داخل چاه و مابقی قصه !، درست شده احوالات ما ,تکرار مکررات هم حدی دارد !ولی آقایان که دست بردار نیستند هنوز هم همان ماجراست که بود انگاری تازه به موضوع رسیده‌اند .


بابا اینکه کوچه من در قرن بیستم آسفالت شود هم بر هولوکاست مقدم است هم از هیتلر هم از یهودی و هم همهمهمهمهمهم! بقول کسی می‌گفت مارا غنی کنید یورانیم پیش کش!!!!!!!!

۱۳۸۵/۰۱/۲۲

باور کنید آقا ! آدم عاقل می‌ترسد


آقا ! باور کنید من یکی که می‌ترسم چون تحت هیچ شرایطی نه دوست دارم شهید بشوم ! و نه دوست دارم در صف شهدای این جماعت حاکم قرار بگیرم چه از نوع گمنامش و چه از نوع نامدارش!

۱۳۸۵/۰۱/۰۵

ایمان بیاوریم به پایان فصل سرد


سردی و افسردگی را بعضی کار دیوان می‌انگارند و انسان را شایسته آن نمی‌دانند و تلاشگرِ گریزاندن‌ ِ آنند و اینک که باد بهار روزگاران گویی که روی از ما گرفته و قامت فسردهِ سرما بر پای ایستاده، هر سال به گاه اعتدال ربیعی هر نسیمی را یاد دار آن می‌پنداریم و در آن می‌کوشیم که فراموش نکنیم که اول قدم آن است که در «خود» بهار را پذیرا باشیم:

۱۳۸۴/۱۲/۰۳

پیش چشم من ولیکن نگذرد چیزی بدون سوز

بعضی از حرفها جایگاه خودشون رو دارند و اصلن مهم نیست که شما ازشون خوشتون بیاد یا بدتون بیاد فقط باید شنیدشون و لذت برد نمونه خیلی داره اما آخریش رو که من دیدم نوشته مسعود بهنود تحت عنوان "گزارش انقلاب" بود (ببینید).نگاه جالبی ِبه یک تیکه از تاریخ پیچ در پیچ ما ایرانی ها ، نگاهی به تب و تابها بعد از فروکش کردنشان .

۱۳۸۴/۱۱/۲۲

آدمی باید از ظلم کردن بیشتر بهراسد تا از تحملش

ما ايرانی ها هميشه شانس اين را داشته ايم كه بسیاری از پدیدارهای جامعه شناختی را خودمان تجربه کنیم و آن هم مثلن در یک نسل. یکیش همین ناکجا آبادگرایی که بنا به تعریف من یعنی همین انسانهای گوشت و پوستی ِ عینی را فدای اوهام و خیالات و آرزوهای دور و دراز کردن و به وعده ساختن بهشت بر زمین، جهنمی را بنا نهادن و نسل‌ها را به هوای آنچه روزی خواهد آمد سوزاندن و فدا کردن.

۱۳۸۴/۱۱/۰۳

چرا تشیع؟ کدام تشیع؟


آقای دکتر محسن کدیور یک سخنرانی داشته‌اند در حسینیه ارشاد تحت عنوان « چرا تشیع؟ کدام تشیع؟» (ببینید) که خواندنش را پیشنهاد می‌کنم و بعد از آن اندیشیدن در موارد زیر را که به نظر من رسیده است خالی از بهره نمی‌دانم .

۱۳۸۴/۱۰/۲۱

عید قربان و حاجی واشنگتن

از ساخت فیلم «حاجی واشنگتن» (ببینید) بیش از بیست سال میگذره ، هنوزهم که می‌بینیش برات تازگی داره و انگار همین پارسال ساختنش . خدا رحمت کنه علی حاتمی رو، خدای فضا سازی بود و دیالوگ و منولوگ و سلیلوگ، در هیچ کدوم از فیلمهایش نیست که خودگویی های به یاد ماندنی نداشته باشه . حاجی واشنگتنش که سراسر همینه ، بد نیست این تیکشو که هم ربطی به عید قربان داره و هم خدا وکیلی آقای انتظامی خیره کننده بازیش می کنه و خیلی هم از احوالات سیاسیه ما ـ از مابین‌الملل گرفته تا داخلیه ـ بعید نیست ، بخونیم و اگه تونستیم بریم فیلم و کامل ببینیم. راسی عیدتون هم مبارک .

۱۳۸۴/۱۰/۱۲

به بهانه یک مباحثه

خیلی از گذشت شصت سالگی دکتر سروش نمی‌گذرد . متفکری که از مولوی تا پوپر را پرواز می‌کند و با غزالی و هیک بر یک سفره می‌نشیند و از غرب تا شرق ارض را می‌خواهد هر طور که شده جمع کند، نقاد موشکاف دیروز کمونیسم و مخالف سر سخت ولایت فقیه امروز، و باید گفت که بی شک یکی از تاثیر گذارترین متفکران دو دهه گذشته جامعه ایران، این سخن فارغ از آن است که کسی او را بپسندد یا نه و بدور از هرگونه ارزش گذاری باید طلقی شود .

۱۳۸۴/۱۰/۰۶

سلام سید

این مطلب رو که خوندم فهمیدم که « سید » یعنی همون ‍‍‍پرزیدنت سابق یا آٔقای رییس جمهور خاتمی هم اومده تو دنیای مجازی و شاید بخواد وبلاگ نویس بشه ، خوشحال شدم و بی اختیار یاد حرف یکی از دوستام افتادم که تو همین روزای درب و داغون انتخابات آخری در اومد گفت خاتمی قبل از همه این حرفها و تصویرها برای نسل ما یه معلم بود . واقعن ، درست به همین خاطرم هست که هرچه هم که ازش گله داشته باشیم بازهم هرچه میگذره بیشتر دوسش داریم . شاید بتونیم از این به بعد خاتمی ، « مردی با عبای شکلاتی» را رو اینجا ببینیم . امیدوارم. اولین مطلبش هم همین پایینی بوده ، بخونید :

۱۳۸۴/۰۹/۲۹

نعمت های فراموش شده – آرامش

اصل مطلب آنکه انسان برای چه زندگی میکند ؟ جواب هرچه که باشد سر جنگ نداریم اما چه چیز وصول به آن را راهبری میکند ؟

این دو پرسش هرچند که در نظر اول تکراری یا ساده و شاید برای عده ای مضحک باشد اما بنیان کن تر از این حرفهاست که کسی ادعای پاسخ تام و تمام آن را داشته باشد.ولیکن پیرامونش میشود و باید تا آنجا که توان هست اندیشید و سخن گفت و تازه گاهی آدم به این نکته هم جذب میشود که نکند پاسخ همان نفس جستجوی پاسخ فی حد ذاته باشد.؟!

۱۳۸۴/۰۷/۱۰

در استفاده از خرد خود دلیر باش

چند روز پیش كه مطلبی را از آقای دكتر سروش می‌خواندم ( اینجا ببینید ) بی اختیار به یاد این جمله كانت افتادم که " به دانستن جسور باش " این رساله را حتما بگیرید ( اینجا ) ومطالعه کنیید بسیار جالب است حتی اگر دویست سال از آن گذشته باشد.

کاری که محیط اطراف با ما می‌کند و متاسفانه جزیی از فرهنگمان شده است اینست که از کودکی ما را در آنچنان تارهای عنکبوتی ِ از پیش بافته‌ای محصور می‌کنند و آنچنان در کلیشه های تکراری و گاه تاریخی قرار میدهند و حتی بسیاری از ناهنجاری ها را به عنوان هنجار بر ما تحمیل میکنند که هیچگاه مجال حتی برای یک لحظه «‌ خود بودن » نداریم ، و اگر بخت مان یار بود و اقبال مان بلند و روزی وصال ِ آنگونه مجالی دست داد آنچنان خودِ اصلی مان برایمان غریب و ناشناس است که هراسان و مستوحش از خودمان خواهیم گریخت و به دامان همان « من ِ برایمان ساخته » پناه خواهیم برد .

۱۳۸۴/۰۷/۰۳

خیالهای شیرین ِ دور دستها و تلخی شنیدن حقیقت

چندی پیش به یک پرسش و پاسخ از جناب آقای ملکیان برخوردم که برایم جالب بود .مسله در مورد پروژه « تجدد ایرانی » ( ببینید ) است که ایشان به صورت خیلی سریع و خلاصه در مورد موضوع و پیرامونش بحث میکنند و بعضی نظرات میدهند که انگار عده ای را ه خوش نیامده و داد وهوارهای نظری بالا گرفته است و دوستان ِ « چو‌‌‌‌‌ ایران نباشد تن من مباد » هم دلگیر از این همه بی مهری به مام وطن سلسله غیرت جنبانده اند و جماعتی با سلاح دشنام و فرقه ای دیگر به مدد طعن و زخم زبان و البته دیگرانی نیز با استمداد خواهی از تارخ و علم الاجتماع و فلسفه و عرفان وادبیات و هر آنچه که بشود به او استناد کرد، به جنگ با این ویران گران هویت ایرانی این عرب زده گان ِ صد البته مسلمان زاده بر خواستند تا دین بهی را فرا یادشان آرند و پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک پدرانشان را نشانشان بدهند و بنمایانندشان که ما که ها بوده ایم چه ها کرده ایم و آنگاه بگویندشان که «هنر نزد ایرانیان است وبس».

۱۳۸۴/۰۴/۰۶

آموزگارن هميشه معلم

درود خدا بر تو باد آنگاه كه زاده شدي ، زيستي وآنگاه كه بسويش شتافتي.
چند روزي از سالروز شهادت انديشمند بزرگ و دردمند دكترعلي شريعتي مي گذرد. 29 خرداد 56. درست 28 سال گذشته است و هنوز خيلي ها اين فقدان را تازه مي‌بينند و سخت مي‌انگارند ، ولي هرچه كه بوده اكنون رنگي از تاريخ را به خود گرفته و برگي مهم از آن را به خود اختصاص داده است. البته اين اصلن به معني كهنگي و پوسيدگي نيست، كه انديشه و فكر ازاين آفت‌ها ندارند .

۱۳۸۴/۰۱/۳۰

هردم ازين باغ بري ميرسد

اگر كمي دقيق به اوضاع و احوال خاور ميانه نگاه كنيم متوجه اين حقيقت وحشتناك ميشويم كه يك شبِ ميتوان آرامش پوشالي آن را آنچنان برهم زد كه بيا و ببين .همين دو سه ساله را نگاه كنيد چه خبرست . از اين بدتر وضعيت خودمان است ، اهواز را يك شبِ به چه مرزي مي كشانند ، با يك نامه اي كه معلوم نيست جعلي است ، واقعي است ، از كجا آمده ، چطوري لو رفته است ، وووو. تازه خو د ابطحي كه شديدا تكذيب ميكند (ببينيد) از آن طرف هم همه خود را وسط گود مي اندازند كه حالا بالا غيرتن كوتاه بيايد ، بابا عرب وعجم ندارد ما مخلص شما هم هستيم ، مگه نمببينيد اين آمريكاي مادر به حرا م چطوري داره داخل كوچه عربده ميكشه ، ول كنيد بابا ، تازه همه مان بنده خداييم و عندالله ملا ك تنها تقوي است و خلا صه هرچه كه بتوانند مي كنند تا فعلا خدا اين شر را از سرشان باز كند . اما بلاخره كه چي .

۱۳۸۳/۱۲/۱۸

در اين مجال انتخا ب ، كي چه مي كند؟!

آنچه اين روزها درهرگوشه و كناري كه مباحث جدي جامعه مطرح ميباشد شنيده ميشود بحث از انتخابات رياست جمهوري است، كه در كنار آن هم الفاظي بگوش ميرسد از قبيل خاتمي، مقام رهبري، ساختار قدرت در قانون اساسي، اصلاحات، انحصار طلب، تحريم انتخابات، اقبال عمومي، مشاركت حداقلي و حد اكثري ، تاييد صلاحيت، معيشت مردم ، حقوق بشر و از اين قبل واژه گاني كه در گفتمان سياسي – اجتمايي امروز ايران بسيار كاربرد دارد . و اين نشانه نزديك شدن يك مسابقه ديگر است كه تنورش دارد كم كم داغ ميشود.

۱۳۸۳/۱۰/۲۲

شعر چاپ نشده اي از اخوان

دوستان سلام
شعري را از اخوان برايتان ميگذارم كه تا كنون منتشر نشده است.
انشاالله مطالب ديگري را روزهاي آينده برايتان خواهم گذاشت.



چه بينی، چيست اين؟ يا کيست اين می‌آيد؟
چه بينی؟ آب يا آتش؟
پريزادی است آتش‌فام و آبی پيرهن شايد؟
فکنده زورق از گلبرگ‌ها بر جاری مهتاب؟ (جويبار آبی مهتاب)
و او را برده از افسون ساحر خواب؟
گل‌اندامی‌ست، خوابش برده بر اين سبزگون بستر
خورد گهواره‌اش از کوهساران تا به دريا تاب؟
و شايد جلوه‌ای بيدار از زيبايی خفته‌ست؟
و يا از خفته «زيبا» فکنده بستر رؤيا و گل بر بگر که سيماب؟
و شايد لاله پيکر اختری مرجانی است و ابر پيراهن
خرامان در مداری آبگون تا بيکران، تا ساحل ناياب؟
و شايد نيز تصويری است تر از يک گل آتش
که بيند خواب آب و خواب خاکستر
و اينک باد می‌لرزاند آن تصوير را در قاب؟
نه اما، هيچ از اين‌ها نيست، اين‌ها نيست...
پس آيا چيست اين زيبای خوابش برده، کآبش می‌برد با خويش
گلی بر آب
اگر در خواب، يا بيدار
و گر بيدار، يا در خواب
گلی بر آب و... ما همراه گل، با آب
بسوی اين دژ، اين نزديک‌ترين ساحل
بسوی پل
روان بر آب
و بوی گل
و آب اما... چه آب از آب‌ها؟
و اما آب...
کوچه‌های تنگ پيچاپيچ
و در و ديوارهايی پر نگار و نقش ديرينه
کوبه و آويزه و گل‌ميخ‌ها بر در
چون رديف نيزه و خنجر
يادگار قرن‌ها تاريخ
و رديف تيغه‌ها، آرايش درها
در کنار گنبد گل‌ميخ‌ها، گويی
در حصار و برج‌ها و باروهای آن ديرين دژ دزفول
پاسدارانند يا سرنيزه‌هاشان در پس سنگر
کنگره ديوارها و طاق‌ها و شانه‌ی رف‌ها
و هزاره و هره‌هايی بندباز بازگرنه را معبر
کاکل ايوان چو زلف آن مخل دختر
و ببين آن طره...

۱۳۸۳/۱۰/۱۲

روزدانشجو، همراه با شور وهياهو، و برو بچه هاي اهل لواشك آلو

بي تعارف عرض كنم كه ما اهل توحيديم و سر خوشي با هيچ گونه بت تراشي نداريم و از همه مدلهايش بيزاريم ، دمكراتيكش، يا ولايتيش، يا طاغوتيش، وحتي هرُُهرُيش. اين است كه گماني براين نرود كه خداي نكرده ميخواهم از بت ماقبل تراشيده اي دفاع يا جانب داري بي مورد كنم.

از فارنهايت 11/9 تا گروگانگيري در دانشگاه علم و صنعت

البته همين ابتدا بگویم كه اصلا آسمان ریسمان کردن چیز بدي نيست لااقل بعضی از وقتها چیز بدی نیست و يكي از آن وقتها هم همين الآن است كه بنده در خدمتتان هستم. اين را اول كاري گفتم كه نگوييد نگفتي!