ما ايرانی ها هميشه شانس اين را داشته ايم كه بسیاری از پدیدارهای جامعه شناختی را خودمان تجربه کنیم و آن هم مثلن در یک نسل. یکیش همین ناکجا آبادگرایی که بنا به تعریف من یعنی همین انسانهای گوشت و پوستی ِ عینی را فدای اوهام و خیالات و آرزوهای دور و دراز کردن و به وعده ساختن بهشت بر زمین، جهنمی را بنا نهادن و نسلها را به هوای آنچه روزی خواهد آمد سوزاندن و فدا کردن.
شعارهای اول انقلاب 57 و دورنمایی را که رهبران آن در نظر داشتند اگر برسی کنیم این معنا را به عینه خواهیم دید، و وحشتناکتر آنجا که دگماتیسم مذهبی هم به کمک میآید و هر جا که لازم شد بساط خود را در تایید و موافقت پهن میکند. اینگونه میشود که کسانی وحشتناکترین جنایتها را برای مصالحی که خود باور دارند روا میدانند و میدارند والبته آنچه که رخت بر میبندد و حتی زشت مینمایندش تسامح و تساهل خواهد بود.
کارل ریمند پوپر که لقب «خوشبين ترين فيلسوف معاصر» را دارد باور دارد که " كسانى كه مى پندارند قادرند بشريت را سعادتمند كنند، آدم هاى خطرناكى اند." البته این آموزه برای ما که با افکار ایدئولوژیک تربیت شده و زندگی میکنیم و حتی دینمان را در این فضا برایمان رنگ آمیزی کردهاند در بدایت امر غریب و غیر قابل قبول خواهد بود، لکن کمی اندیشیدن در این موضوع گمان کنم که خالی از بهره نباشد.
سخنرانی «مدینهی فاضله و قهر» قدم خوبی است .(برداشت کنید)
امین