اصل مطلب آنکه انسان برای چه زندگی میکند ؟ جواب هرچه که باشد سر جنگ نداریم اما چه چیز وصول به آن را راهبری میکند ؟
این دو پرسش هرچند که در نظر اول تکراری یا ساده و شاید برای عده ای مضحک باشد اما بنیان کن تر از این حرفهاست که کسی ادعای پاسخ تام و تمام آن را داشته باشد.ولیکن پیرامونش میشود و باید تا آنجا که توان هست اندیشید و سخن گفت و تازه گاهی آدم به این نکته هم جذب میشود که نکند پاسخ همان نفس جستجوی پاسخ فی حد ذاته باشد.؟!
من دوست تر دارم و اینگونه خیال میکنم که موتور حرکت دهنده آدمی به سوی هدفِ معنا دهندهِ به زندگیش همان آرامش است و انسان در طلب این دیریاب است که پله ها را یکان یکان پشت سر میگذارد و طی مسیر میکند. اما گاهی میپرسم که آیا آرامش را باید به ما اعطا کنند ؟ یا که میبایست آنرا بوجود آوریم ؟ و اصلن رسیدنی است یا ساختنی ؟ و حتی میزان و محک قضا وت آن چیست ؟ صرف ادراک خودمان یا نگاه و نظر دیگران هم مهم است ؟ مادیات چقدر موئثر است ؟ کم ؟ خیلی ؟ هیچ ؟(این آخری کفر خیلی ها را بیرون می آورد) تازه خود آرامش کدام است ؟ حد و رسم آن را چگونه باید تدقین کرد ؟ آنچه که الکل و مخدر و روانگردانها به انسان میدهند چیست ؟ آیا ذاتن میتوان فرقی بین اینها و دیگر برداشت ها قائل شد؟
اگر بخواهم همینجوری ادامه بدهم خدا میداند که کی پرسشها تمام میشود تا چه رسد به پاسخ دادنش؟ با این حال برایم قطعی است که انسان امروز از دست داده ای دارد که هر چه کوشش کند تا آن را به دست بیاورد ضرر نکرده است و آن هم همان آرامش است آرامش آرامش آرامش آرامش آرامش آرامش آرامش و باز خدا میداند که چقدر میترسم وقتی که فکر میکنم نکند کسانی در این هجمه اضطراب و وحشت آن را فراموش کرده باشند و آنچنان غرقه شده باشند که شنا کردن را همان غرق شدن بدانند ؟ وامصیبتا که چقدر دهشتناک است و حراس آور ؟ شما اینگونه احساس نمی کنید ؟
... و تازه گاهی آدم به این نکته هم جذب میشود که نکند پاسخ همان نفس جستجوی پاسخ فی حد ذاته باشد.؟!
ارادتمند امین