سردی و افسردگی را بعضی کار دیوان میانگارند و انسان را شایسته آن نمیدانند و تلاشگرِ گریزاندن ِ آنند و اینک که باد بهار روزگاران گویی که روی از ما گرفته و قامت فسردهِ سرما بر پای ایستاده، هر سال به گاه اعتدال ربیعی هر نسیمی را یاد دار آن میپنداریم و در آن میکوشیم که فراموش نکنیم که اول قدم آن است که در «خود» بهار را پذیرا باشیم:
اگر تو برگ علایق ز خود بیفشانی
بهار عالم ایجاد میکنیم ترا
و بدانیم که گیاه درونْ مرده و تخم ِ در خود شکسته را باد بهار چه مداوا باشد :
درون خانه خزان و بهار یکرنگ است
ز خویش خیمه برون زن بهار را دریاب
نوروز ایرانییان یاد داشت نو- روزی است و دل در گرو این پادشاه خوبان بستن و هر بار به گرد «مهر» گردیدنی یادروز آن و مجالی برای اندیشیدن در آن و برای آن.
شکر آن را که دگر باره رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی
و آنگاه که این عزیز در مُلک سینه به تخت برآمد و از او کارها راست گشت و افسارِ هر چه نه نیکویی را به سوی نیکی گردانید، نوید توان داد که کار ها به سامان شد و مردمان به عیش رسیدند، و روزگاران محنت گذشت .
آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
بهار را باید در درون و برون ، هم در مردمان و هم بر مردمان خواست و باید باور داشت که آنچه خواهد ماند و نخواهد گریخت نور است و گرما و زنده-گی ، و هر چه غیر از این رفتنی و فرسودنی.
به یک قرار بود آب , چون گهر گردد
بهار زنده دلان را خزان نمیباشد
راستی سال نو مبارک
ارادتمند امین